آیا مصر پس از 30 ژوئن به محور اعتدال عربی باز می‌گردد

آنچه در منطقه به نام محور اعتدال شناخته شده، به معنی تن دادن به خواسته‌های بیگانگان است که با انقلاب 25 ژانویه بساط آن در مصر برچیده شد، اما کودتای 30 ژوئن تردید‌هایی به وجود آورده که مبادا حکومت جدید به این محور سوق پیدا کند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در قاهره، «احمد عبده طرابیگ»، نویسنده و تحلیلگر امور سیاسی مصر در تحلیلی بر تغییر و تحولات سیاسی جاری در عرصه مصر پس از سرنگونی حکومت اخوان المسلمین در این کشور چنین می‌نویسد.

محور اعتدال و میانه‌روی در جهان عرب طی سه دهه اخیر شهرت بد و شک برانگیزی یافته است، در حالی‌که کلمه و اصطلاح «اعتدال» یا «میانه‌روی» در اصل از امور حسنه و نیک به شمار می‌آید که اسلام پیروان خود را به آن دعوت کرده است، چون در برابر «تندروی» و «افراط گرایی» قرار دارد.

اما متاسفانه برخی معیارها و مقیاس‌ها در منطقه و عرصه سیاسی تغییر کرده و همین موجب شده تا «اعتدال» و «میانه‌روی» در جهان عربی به معنای «سرفرود آوردن» و «تسلیم شدن» در برابر دیگران باشد و در عرصه منطقه‌ای بر کشورهایی اطلاق شود که جانبدار و هم پیمان آمریکا و اسرائیل و کشورهای غربی و مخالف و دشمن مقاومت فلسطینی و جمهوری اسلامی ایران و ایده وحدت اسلامی یا دست‌کم وحدت عربی باشند.

این درحالی است که از دید میانه‌روهای منطقه هر طرف یا گروه و جریان و کشوری از مقاومت فلسطین حمایت یا به ایران نزدیک یا تلاش کند که به وحدت عربی و اسلامی ملحق شود، «افراطی» و «تندرو» خوانده می‌شود و باید اصلاح شود و اگر به دامان «اعتدال» و «میانه‌روی» بازگردد.

مصر در زمان ریاست جمهوری یک ساله «محمد مرسی» به دلیل برخی قید و بندها و توافقنامه‌ها از جمله توافقنامه «کمپ دیوید» که در زمان حاکمیت «انور سادات»، رئیس جمهوری اسبق مصر با اسرائیل به امضا رسید و روابط ویژه «حسنی مبارک»، رئیس جمهوری مخلوع مصر با این رژیم، از جمله کشورهای «معتدل» و «میانه‌رو» منطقه به شمار می‌آمد.

اما از زمان انقلاب 25 ژانویه 2011 و طی سال گذشته همزمان با به قدرت رسیدن اخوانی‌ها در مصر شاهد بودیم که قاهره چرخش‌هایی را در سیاست‌ خارجی خود داشته است که به شکلی ویژه در تعامل با فلسطینیان نوار غزه و نزدیکی به تهران و از سر گیری روابط ایران – مصر نمود پیدا ‌کرد که از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال  1979 میلادی قطع شده بود، این سیاست‌ها اینگونه القا کرد که مصر در تلاش برای خروج از محور «اعتدال» یا «میانه‌روی» منطقه‌ای و خروج از دایره فرمانبری از آمریکا و رژیم صهیونیستی است، به همین دلیل این‌گونه اندیشه شد که پیش از آن‌که دیر شود، امور باید اصلاح شود.

دلیل نگرانی از خروج مصر از محور «اعتدال» و «میانه‌روی» آن بود که شماری از کشورهای عربی حوزه خلیج فارس که عناصر اساسی این محور و متحدان استراتژیک مبارک و نظام وی و مخالف انقلاب مصر بودند، اعتقاد داشتند، انقلاب اسلامی در ایران به این جهت که خیر و برکتی به همراه ندارد و تنها موجب تضیف بیش از پیش حکومت‌های آنها و حتی براندازی آنها را فراهم می‌کند، بنابراین عامل «شر» در منطقه است که باید از آن خلاص شد.

به همین منظور این رژیم‌ها تمام تلاش خود را به کار بردند تا پس از براندازی حکومت اخوان المسلمین با نظام جدید بعد از مرسی به سرعت باب همکاری و تعامل را آغاز کنند، بنابراین تنها بعد از چند ساعت از اعلام برکناری «محمد مرسی»‌ از سمت ریاست جمهوری مصر، ضمن ارسال پیام‌های تبریک به حکومت جدید به خاطر این اقدام، آمادگی خود برای همکاری با حکومت جدید را اعلام کردند، این در حالی بود که این کشورها مصر بعد از انقلاب را تحریم و همکاری با آن را رد کرده بودند و مواضع دشمنانه‌ای علیه محمد مرسی اتخاذ کرده و عناصر نظام سابق را به آغوش کشیده و به آنها پناه داده بودند. به همین دلیل این رژیم‌ها که به شدت از رسیدن نسیم بهار عربی به شبه جزیره عربی نگران هستند، به محض اطلاع از تغییر و تحولات سیاسی مصر حمایت خود از کودتای ارتش علیه حکومت مرسی و جماعت اخوان المسلمین را اعلام و از ارائه هرگونه کمک‌های مادی و سیاسی به حکومت جدید دریغ نکردند.

این رژیم‌های عربی حتی به این حمایت‌ها اکتفا نکردند، بلکه برخی از آنها مانند کشورهای امارات متحده عربی، عربستان سعودی و کویت پس از برکناری مرسی، در نشانه تایید حکومت جدید و اعلام حمایت از آن نمانیدگان خود را راهی قاهره کردند تا براساس اظهارات رسانه‌ای تنها ظرف چند روز نزدیک به 12 میلیارد دلار به حکومت جدید مصر کمک مالی کنند، این درحالی است که همین کشورها از حمایت و کمک به مصر حتی پیش از روی کار آمدن محمد مرسی، یعنی در زمان حاکمیت کمیته عالی نیروهای مسلح مصر ممانعت کردند که پس از انقلاب 25 ژانویه روی کار آمده بود، موضوعی که اثبات کننده نارضایتی این کشورها از انقلاب 25 ژانویه مصر بود.

براساس آنچه «فهمی هویدی»، نویسنده بزرگ مصری از زبان یکی از مسئولان این کشور در زمان حکومت محمد مرسی در یکی از مقالات خود ذکر کرده است، «آن پترسون»، سفیر آمریکا در قاهره، نامه‌ای به محمد مرسی پیش از برکناری می‌دهد که در آن دولت آمریکا درخواست‌هایی را از وی کرده و اعلام کرده بود، در صورت پاسخ دادن به این درخواست‌ها، واشنگتن کشورهای عربی حوزه خلیج فارس را به منظور حل بحران اقتصادی مصر به سرمایه‌ گذاری در این کشور تشویق خواهد کرد. این بدین معنی است که کلید سیاست‌گذاری‌های عربی، منطقه‌ای و بین المللی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در دست واشنگتن است و این کلید هیچ‌گاه در قفل نمی‌چرخد و دربی را باز نمی‌کند، مگر آنکه آمریکا راضی به این امر باشد.

خوشحالی و رضایت آمریکا و اسرائیل از کودتای 30 ژوئن مصر بر هیچ کس پوشیده نیست و تمام تلاش‌های واشنگتن برای پنهان و مخفی کردن این امر بی‌فایده بود، چراکه این کشور نمی‌خواست با وجود حمایت‌ از این کودتا، خود را حامی علنی و آشکار آن نشان دهد.

از سوی دیگر رسانه‌های اسرائیلی آنچه در مصر اتفاق افتاد، را پایان و فرجام بهار عربی و بازگشت دوباره رژیم سابق یعنی رژیم حسنی مبارک به مصر بیان کردند که برای تل‌آویو به مثابه گنجی استراتژیک بود. منافع اسرائیل در مصر ایجاب می‌کند که حکومت سکولار- لیبرال قدرتمندی در این کشور روی کار آید تا از منافع آمریکا و اسرائیل در مصر و منطقه دفاع کند و در مقابل از حمایت‌های لازم از آمریکا به ویژه برای مقابله با نیروها و جریان‌های اسلامگرای مصری برخوردار شود.

آنچه در مصر اتفاق افتاد، اولین در نوع خود نبود، انقلاب علیه جنبش حماس پس از پیروزی در انتخابات مجلس قانونگذاری فلسطینی، مخالفت با تشکیل دولت مردمی حماس در نوار غزه، ادامه محاصره نوار غزه به عنوان مجازات جمعی ملت فلسطین، ادامه بازداشت نمایندگان منتخب مردم فلسطین در زندان‌های رژیم صهیونیستی و غیره، همه دلیلی روشن بر این امر است که نه آمریکا و نه رژیم صهیونیستی خواهان برقراری حکومتی اسلامی در منطقه نیستند، چراکه آنان به خوبی می‌دانند که وجود هر حکومت اسلامی تهدیدی برای موجودیت رژیم صهیونیستی که غرب آن را در منطقه به وجود آورده است.

بزرگترین و مهمترین دلیل برای اثبات این ادعا مخالفت با برقراری حکومت اسلامی در منطقه از سوی آمریکا و رژیم صهیونیستی و دشمنی و نفرتی است که واشنگتن و تل آویو از جمهوری اسلامی ایران دارند، به خصوص پس از اینکه حکومت سابق ایران به کشورها و حکومت‌هایی همچون رژیم سابق حاکم بر مصر خدمت‌های بزرگی کرد، اما تمام این روابط عمیق و دوستانه و ائتلاف‌ها و هم پیمانی‌ها با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 میلادی به کینه و نفرت و دشمنی تبدیل شد، چراکه آنان یقین داشتند، با وجود برقراری حکومت اسلامی در منطقه جایی برای آنها نیست.

آنچه مردم مصر خواهان آن هستند، این است که کشورشان در راستای محور اعتدالی که به معنای تسلیم و سر فرود آوردن در برابر خواسته‌ها و اهداف آمریکا و اسرائیل است، قرار نگیرد.

بی‌تردید مردم مصر خواهان چنین اعتدال و میانه‌رویی نیستند، آنها زندگی در آزادی و عزت و کرامت در کنار کشورهای برادر و دوست را می‌خواهند که به آنها در رسیدن به آمال و آرزوهایشان کمک کنند و مخالف سلطه گری بیگانگان و حامی مقاومت است.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.