پس از حادثه یازهم سپتامبر، رویدادهای خونین پاریس و سپس مالی تلخ ترین و تکان دهنده ترین رویدادهایی بوده اند که از سوی تروریست ها و گروه های افراطی چون داعش بوقوع پیوست. حال باید پرسید چه چیزی سبب این همه خشونت گردید؟ گروه های تروریستی چون داعش این توانایی و قدرت را از کجا بدست آوردند که نه تنها در منطقه بلکه جهان را به هم آوردی بطلبد و هیچ هراسی از این همآوردی نداشته باشد؟ این همه هیمنه دولت های غربی و قدرت های بزرگ جهان با در دست داشتن امکانات نظامی فوق تصور و دستگاه های عظیم و پیچیده استخباراتی و امنیتی چرا در مهار کردن یک گروه یا گروه های تروریستی عاجز و ناتوان شده اند؟ آیا براستی ناتوان شده اند یا خود را به ناتوانی زده اند؟ یا کوچک شمردن دشمن سبب شده است که چنین غافل گیر گردند؟ سرچشمه های تروریسم کجاست؟ راه مقابله با آن چیست؟ چگونه باید وارد اقدام شد؟ و...
هر چند عمل ترور و بکاربردن خشونت از سوی فرد یا افرادی نسبت به دیگری یا دیگران (حکومت یا اشخاص و نهادها) از زمان های دور وجود داشته است و پدیده ای بی سابقه ای نبوده است؛ اما هرگز تاریخ بشر به یاد ندارد که عملیات های خشونت بار و تروریستی با این شدت و قساوت و گستردگی و پیچیدگی که در سال ها و روزهای اخیر اتفاق افتاده است، به وقوع پیوسته باشد. بنابراین یکی ازمهم ترین اتفاق های جهان بشری و دنیای سیاست این است که واژگان و مفهوم ترور و تروریست به شکل بسیار گسترده و جدی وارد ادبیات اجتماعی و سیاسی ملل و کشورها گردیده است. امروز واژگان ترور و تروریسم حتا برای کودکان پنج ساله هم قابل فهم و نگران کننده به نظر می رسد.
تروریزم، پدیدهای است محصول علل مختلف که از وضعیتهای گوناگون سرچشمه می گیرد. اما در کلیت می توان اشاره داشت که تروریسم معلول نقض حقوق انسانی و نبود شرایط صلح دوامدار و شرایط تبعیض آمیز و آشفته می باشد. همین تروریزم که معلول چنان شرایطی است، خود نقض کننده بسیاری از حقوق اساسی بشری فردی و همگانی گردیده همه عرصه ها و ساحه های انسانی و بشری را در معرض تهدید قرار میدهد. تروریسم افزون بر معانی و گفتمانی که به او ارتباط دارد، متضمن هراس و وحشت عمومی است که استفاده از آن حتی در ذهن نیز نوعی واکنش روانی مبتنی بر انزجار و تنفر را به دنبال دارد. این حس غالب و عمومی، در واقع نشان دهنده تمایل روحی بشر به آرامش و پرهیز از خشونت است . عموم مردم، تروریزم را به عنوان روشی خشونتآمیز شناختهاند که برای ایجاد فضای رعب و وحشت به منظور نیل به اهداف سیاسی از طریق توسل به زور نسبت به گروه یا دولت مورد نظر برای تن دادن به اهداف و مقاصد مهاجمان به کار گرفته می شود .به هرروی هر تعریفی و مفهومی را که از تروریزم داشته باشیم، در یک نکته توافق وجود دارد که تروریزم تهدیدی جدی برای زندگی بشر و صلح جهانی به شمار میآید؛ تهدیدی که دارای مبانی عمیق و مصادیق گسترده بوده که به طور روزافزون نیز بر دامنه و پیچیدگی آن افزوده میشود. بنابراین شاخصههای عمده ای که برای تروریزم بر اساس تعریف و بیان یادشده و تجاربی که طی این چند سال در مبارزه علیه تروریزم بدست آمده و کارکردهای تروریست ها نیز آن را تایید نموده است می توان به اختصار برشمرد: تروریزم، پدیدهای جهانی است. این جهانی بودن، مبیّن آن است که تروریزم ریشههای عمیق داشته و بروز و ظهور آن نه امری سطحی و مبتنی بر انگیزههای موقتی یا فردی و پراکنده، بلکه متأثر از اختلال در ساختار جوامع انسانی است؛ با این حال به نظر می رسد تروریزم متأثر از دوران های بیعدالتی و تبعیض نیز خود را سیراب نموده است. دیگر این که هر تعریفی از تروریزم ارائه گردد در این مسئله اتفاق جمعی در میان ملل و دولت ها وجود دارد که تروریزم، فرایندی مذموم و مطرود در همه فرهنگ ها و ادیان و آموزههای اخلاقی است. در فرهنگ کشور ما و نیز آموزه های دینی ما همین نگاه مورد تأکید است. هم چنین باید افزود که تروریزم، دارای علل متعدد بوده وریشه اصلی آن را می توان بیعدالتی در جهان دانست. در شرایطی که مدیریت امور جهانی را برخی قدرت های فرامرزی در انحصار خود گرفته و حقوق دیگر ملتها را پای مال کنند، یا آن دسته از دولت های که با تمامیت خواهی مانع از توسعه اجتماعی و سیاسی گردیده و موجب محروم شدن طبقات گوناگون جامعه بسود یک قشر و گروه خاص گردند ، استفاده از روش خشن و ترساندن به منزله ابزاری برای تضمین این بیعدالتی ها رخ می نمایاند. بدین جهت و در همین باید افزود که بدون در نظر گرفتن چند بعدی بودن عوامل تروریزم ، نمیتوان با تمرکز بر تنها یک علت یا عامل، موفق به شکست و نابودی تروریزم گردید.
بدین جهت در امر مبارزه با تروریزم باید گفت همانگونه که تروریزم مرز نمی شناسد و پدیده ای است جهانی ، رهبری و مدیریت مبارزه با تروریزم نیز باید جهانی باشد. همه جهانیان و مللی که از آن در آسیب و رنج هستند، باید در مدیریت و رهبری مبارزه با تروریزم سهم فعال داشته باشند. مبارزه با تروریزم را نمی توان فقط با تکیه بر یک اندیشه سیاسی یا ترجیح منافع یک یا چند حکومت و بازی گر بین المللی به پیش برد. بدون شک، نگرانیهای جهانی، رهبری و مشارکت جهانی را می طلبد و همه افراد و اقشاری که از تروریسم رنج می برند، باید در این مبارزه سهیم باشند. در موجه بودن این دیدگاه تجربه اقداماتی که به نام جامعه بینالمللی طی سال های گذشته علیه تروریسم صورت گرفته است و ناکام مانده است، نشان داد که هنوز هم نگرش و روش درباره تروریزم و مبارزه با آن ناقص و یک جانبه می باشد. به همین جهت با وجود این که تمام تلاش ها در راستای مبارزه با تروریزم بکار بسته شده است دست آورد لازم و موفقی را به همراه نداشته است.
بنابراین تصویب قطعنامه ‹ضد داعش› فرانسه در شورای امنیت تصویب در راستای مبارزه با تروریزم یک موفقیت چشم گیر دانسته می شود اما می توان این نقد را بر آن وارد ساخت که متاسفانه این اجماع فقط در مورد خاصی از تروریزم یعنی گروه داعش صورت گرفته است. یعنی سایر ابعاد و گروه های تروریستی در این قطعنامه هدف قرار داده نشده اسند. این مسئله احتمال دارد در دراز مدت چالش هایی را بر انگیزد. به هرروی همین اقدام ابتدایی خود شاید سبب گردد که کشور های جهان با توجه به تجارب بدست آمده روند مبارزه با تروریزم را بعنوان یک عامل جهانی خشونت و خونریزی تکامل بخشیده و بر سایر ابعاد و زوایای آن نیز در آینده چاره سازی صورت گیرد.